۱۰ تیر ۱۳۸۹

رو نيس كه

1-ديروز حسابي خودمو خسته كردم
رسيدم خونه 9 شب بود
بدون ناهار البته
يه بلوز دامن خيلي خوشگل خريدم واسه خونه Tسفيده و با كاموا گل داره روش .يقه اش مث لباس اسپانيايي هاست كه كتف ادم بيرون ميمونه
بعد رفتم كتاب فروشي دست دوم و 3تا كتاب خريدم
چند ماهه پيشش ميرم و هر بار 3 تا كتاب ميخرم و اين بار ازش در مورد فيلم پرسيدم قراره هاردمو ببرم واسم فيلم بريزه
بسي مشعوف گشتيم
از زكريا هم بابت پيشنهاد و كمكش ممنون
صبح امروزم كه خواب موندم ولي زودتر از رييسم رسيدم:دي
چند وقتي بود دنبال يه نيم ست طلا سفيد بودم
ديروز نگاه كردم و امروز به رييسم ميگم نيم ساعت ساعتي بهم بده
ميگه شلوغه يه دقيقه هم نميدم بشين سر جات
اخر وقت بازم با خنده ميگم برم؟؟؟
چپ چپ و با خنده نگام ميكنه ميگه كجا ميخاي بري؟
ميگم ميخام برم طلا بخرم
غش ميكنه از خنده
ميره سر ميز خودش
ميگم برم ديگه؟
ميگه خيله خب برو
الان طلا بخر شنيدم تا يه ماهه ديگه ممكنه تا گرمي 40 تومن هم برسه!
با همكارم تقريبا تموم بازارو ميدوويم كه مغازهه بسته نشه
خلاصه يه گردنبند و گوشواره و دستبند طلا سفيد گرفتم
ساده است ولي نسبت به پولي كه دادم به نظرم قشنگه
خودم خوشم اومد
وقتي برگشتم شعبه از همون دم در رييسم ميگه خريدي؟ميگم اره
با ذوق مياد تا ببينه چي خريدم
خيلي دوسش دارم
درسته خيلي وقتا جلوي مشتري ضايعمون كرده و خيلي وقتا حرصمونو در اورده
ولي لوطي منشه
عاشق پسرشه حتي تو خونه پسرشو علي اقا صدا ميكنه!
به خانومش هم خيلي احترام ميزاره
ولي با اين حال قيافه اش شبيه پسر بچه هاي شيطون و تخسه كه ميخان از زير كار در رن
با يه ذوق و شوقي طلاهارو وارسي ميكرد
همكارم ميگه منتظر بودم اگه بد بود برگرده بهت بگه اين چيه خريدي
لباس عيدي هايي كه خريده بود اول اورد به ما نشون داد و كلي شخص شخيص بنده در موردش اظهار نظر كردم!!!!!!
اومدم خونه با ذوق ميگم بياين ببينيند چي خريدم؟
مامان و بابام رسما قهوه ايم كردن
بابان كه تا در جعبه رو باز كردم گفت مگه نگفتم نخر
اصلا نگاه نكرد چه شكلي هست!
به روي خودم نياوردم و اروم گفتم قيمت طلا جهانيه با ماه رمضون و صفر و محرم زياد تغيير نميكنه
انگار پولمو ريختم سطل اشغال
منم يه نفس اروم كشيدم و گفتم از اون قبليا خسته شده بودم و در ضمن مث سگ دارم جون ميكنم و دوس دارم هر چي ميخام باهاش بخرم
مامانم هم گفت اه اين چيه
خيلي زشته و خوشم نيومد!!!!!
ميگم مامان جان هر چقدر پول بدي اش ميخوري
ولي ناراحت نشدم
خيلي حرفه به خدا
اين يه سالي كه ميرم سر كار بابام يه قرون كف دستم نزاشت!!!
پيغام هم داده كه جهيزيه شو خودش بايد بخره
خرج دانشگاهمو هم گفته ديگه اين 400 تومن اخرو نميده
اون وقت مامان جانم توقع داره من ميخاستم برم طلا بخرم بايد اجازه ميگرفتم
خوشن به خدا

فردا عروسي خواهر ريحانه است.
دلم واسه يه نفر خيلي تنگه

۴ نظر:

Unknown گفت...

اینکه نوشتی "به قد 750 تومن به ارزشم افزوده شد حالا چند مي ارزم؟"
حکایت اونیه که چند وقت پیش می‌گفت:
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه، همين لباس زيباست نشان آدميت
+ ويرگول را درياب!
__________________
مبارکه! اصولا نظر شخصی من اینه که چیزی که هیچ‌وقت آدم توش ضرر نمی‌کنه، طلاست. البته نه اینکه خارج از قیمت خریده بشه‌ها!!!

عمو بهرام گفت...

سلام عمو
بسی حال کردم که واسه خودت ارزش قائل شدی.
یا خدایی که در این نزدیکیست

Morteza گفت...

امیدوارم ناراحت نشی اما ارزش آدما به این جور چیزا نیست ارزش انسان به انسان بودنش هست

پرنده گمشده گفت...

سلام
اول تبریک می گم وبلاگ جدیدت رو. اینجا شکلک و آیکون نداره؟ :دی
دوم اینکه این لوطی منش رو خوب اومدی ;)

سوم اینکه اونکاری که خودت می دونی درسته و باهاش احساس خوشایندی داری انجام بده :)

چهارم عروسی خوش بگذره زیااااد