۳۱ تیر ۱۳۸۹

حكم

صبح حال خوشي داشتم.يكي از دوستام هم زنگيد مزيد بر علت شد براي غش غش خنديدن.خوابم مي اومد ولي حالم خوب بود
يكي زنگ ميزنه،رييسم با لحني ارومتر از هميشه صحبت ميكنه
باجه دوم نشستم و مشرف به رييس
حواسمو جمعش ميكنم
معاون كلي كار ميريزه سرم
چشام درد ميگيره و مچ دستم بس كه كد ملي و سريال و كد پستي و كلي اينتر و كوفت و زهرمار ميزنم
همكارم ميخونه و من تند تند ميزنم
خودم از سرعت دستم تعجب ميكنم
گوشم به رييسمه
"من اين چهار تا رو از هم جدا نميكنم"
"روز شلوغ نيرو خواستم 50 سند هم نزد 200 تومن كم اورد"
"نيرو نميدم"
"من باهاشون مشكلي ندارم و خيلي خوبن"
"من زنگ ميزنم سرپرستي و با سرپرست صحبت ميكنم"
اينا تيكه هايي از حرفاش بود كه تونستم بشنوم
رييسم ميره زير گوش معاون يه چيزي پچ پچ ميكنه
همكاري كه باهاش خيلي جورم ماموريت يه شعبه ديگه است
حكمشو دوروز تمديد كرده بودن
فكر كردم احتمالا چون از اون شعبه 2 نفر استعلاجين ميخان حكم اونو بزنن
حال معاون و رييسم دگرگونه
اصلا طرف ما پيداشون نميشه
حال رييسم بيشتر گرفته است
هر ترفندي ميزنيم و الكي حرف باز ميكنيم لو نميدن
اخر وقته
حسابارو بستم
از ظهر دلم شور ميزد و به همكارم ميگم طپش قلب دارم نميدونم چرا
ميگه دلتو نزار
اخر وقته
ميريم تا اخرين نامه ها روبگيريم و بقيه كارا بكنيم و بعد بريم خونه
رييسم يه هفته مرخصي داره و ميخاد بره اصفهان
نامه ها رو ميگيره
هردوشون انگار خبر مرگ يكيو خوندن
نامه ها رو پشتش قايم ميكنه
ميگيم اون چي بود؟
ميگي هيچي نامه معمولي بود
ميره اون ور
از دور كاغذي رو ميبنم ميگم حكمه بچه ها
به رييسم ميگم چيه اون؟
ميگه هيچي بزاريد شنبه معاون بهتون ميگه
ميگيم حكم شما اومده؟
اصلا سرشو بالا نمياره
سرخ شده
با نگراني نگاش ميكنم
سرشو مياره بالا مياره و تو چشام نگاه ميكنه
"حكم تورو زدن"
باورم نميشه
تكيه ميدم به ميز و با ناباوري ميگم كجا؟
اسم شعبه رو ميگه چشام پر اشك ميشه
يه خدمات ويي.ه ديگه مث همين جا
معلوم شده اون دختري كه جاي من داره مياد احتمالا باز با رييسش دعواش شده و رييسه گفته من اينو نميخام و اونام يكي از ما رو به جاي اون ميفرستن
رييسم ميگه گفتم اگه اون ادم نيس بفرستينش اينجا مانيرو كم داريم بفرستينش ما اينجا ادمش ميكنيم ولي اين 4 تا رو جدا نكنيد
ولي اون معاون سرپرست اشغال اين چيزا حاليش نيس
هممون باهم امتحان داديم ولي معاون و رييس احمقي داره و بين همكاراش اكثرا جنگه و دايم باهم قهرن و بلبشويي اونجا
باورم نميشه
پشتمو ميكنم به رييس و به گريه مي افتم
دست خودم نيس
نميتونم جلوي اشكامو بگيرم
از اون شعبه و كارمنداش بذدم ميومد
رييسم به شدت ناراحت ميشه و ميره پشت سيگار ميكشه
و من حتي نميتونم حرف بزنم و تكيه دادم به ديوار و گريه ميكنم
معاونمون هي چرند ميگه كه مثلا دلداريم بده
ميرم صورتمو ميشورم ولي باز دوباره اشك ميريزم
سينه ام از بغض بالا پايين ميره
همكارام زنگ ميزنن به اون همكارم كه تو شعبه ديگه است
ميگه خودمو ميرسونم
تمام نيرومو جمع ميكنم تا وسايلمو جمع كنم
رييسم پا ميشه و ميره
ميرم بالا تا ليوانمو بردارم
همكارم ميرسه مياد بالا
همدگيه رو بغل ميكنيم و زار زار ميزنيم زير گريه
شايد براي شما مسخره باشه اين همه گريه و زاري
و بگيد لازمه كار حرفه اي اينه كه عادت بكني به محيط جديد
قرار نبود 30 سال همينجا باشم كه
ولي اين همكارم و من بدجور باهم صميمي شده بوديم
اوني كه تا حالا دوست صميمي نداشته و مني كه زود دل ميبندم
هر دو تو بغل هم گريه ميكنيم
رييسم اون دوتا ديگه همكارمو ميفرسته بالا كه بريد اين دو تا رو اروم كنيد
اخرش به خنده مي افتيم
ميام پايين
رييسم ميگه حالا برو سعي مكنم برت گردونم
شماها باهم خوب بودين و اينجا محيط خوبي داشت و ماهم راحت بوديم
ولي بالاخره كه چي
موقع رفتن ميشه
تا معاونمون ميگه خوبي و بدي ديدي ببخش
دوباره به گريه ميافتم و همكارام هم با من
نميتونم حرف بزنم
با بغض و تيكه تيكه ميگم شما ببخشيد
رييسم ميگه من هيچي نميگم برو
ميگم اروم رانندگي كنيدا
ميخنده دارم ميرم ميگه ميگه مراقب باش دخترم
توي حرفش يه دنيا محبت خالصه
تا حالا به هيچكدوممون نگفته بود دخترم
دلم براي اون شعبه و ادماش تنگ ميشه
مشتريامو به همكارام ميسپرم
اون پيرمرده كه با لبخند قشنگش كه هميشه واسم كادو مي اورد
اون خانومه كه شمارشو بهم داده بود كه اگه جاي ديگه اي رفتم بهش بگم تا بياد پيش من حقوق بگيره
اون حاج خانومه كه ديروز اومده بود و بهم گفته بود به جون 2تا دخترام خيلي دلم تنگ شده بود برات
اون يكي پيرزنه كه واسم بوس ميفرستاد و ميگفت تو نفس مني
اون حاج خانومه پولاشو ميشمردم براش و كلي قربون صدقه ام ميرفت
اون همه پيرمرد كه خارج از نعمت بهشون ميدادم
اون مرد و زنه كه چون زنش بچه دار نميشد و ازش بزرگتر بود رفته بود دوباره زن گرفته بود يه زن جوون طلاق گرفته كه تازه براش يه بچه اورده و هميشه هر 3 تايي باهم ميان و هردوحقوق بگير اينجان و وقتي زنه مسافرت بود و دير اومد بهش گفتم از شوهرش سر پيش احوالشو پرسيدم و ميدنستم مسافرته،چشاش پر از اشك شد و ميگفت انقدر خوشحال شدم شما به فكر من بودي و تو روخدا يه بار ناهار بيا خونمون
كلي ادم ديگه
دقيقا احساس كسيو ميكنم داره ميميره و فكر ميكنه چقد كار نكرده داره و به اونايي كه براش عزيزن نگفته دوسشون داره و ازشون خداحافظي نكرده
وسطش ميگم اه ميدوني چي شد؟
همكارم ميگه چي؟
ميگم فكر كنم مي ترشم؟
ميگه چرا؟
ميگم يادته ماه پيش يه پسر جونن قد بلند اومد شعبه و جلوي باجه من نشست و فيش داشت
ما از 26 فيش ميگرفتيم و اون روز شعبه پول كم داشتيم و پسره يه عالمه پول اورده بود
من به رييس گفتم بگيرم؟گفت نه
پسره با خنده پا شد و رفت
دو روز بعد كه فيش ميگرفتيم اومد،من سرپا وايساده بودم هي منو نگاه كرد و مجبور شد جلوي باجه دوستم بشينه
و من داشتم يه موضوع خنده دار تعريف ميكردم و پسره محو من بود گويا
نميديدمش ولي بعدش همكارم بهم گفته بود
چند روز پيش اومده بود و من داشتم كار ديگه اي ميكردم و ديدم يكي زل زده به من
برگشتم باهام گرم سلام عليك كرد
به جا نياوردمش ولي چون كلا نصف مشتري باهامون سلام عليك ميكنن و ما هم با خوش رويي جوابشونو ميديم موضوع عجيبي به نطرم نرسيد ولي قيافه اش اشنا بود
بلند كه شد تازه يادم افتاد كيه
حالا شايد طرف ماه ديگه بياد بهم پيشنهاد بده(جان من خيال پردازي رو حال ميكنيد؟؟؟)حالا ديگه مياد و ميبينه من نيستم
اون مرده كه عاشقم شده بود و برگشته بهم گفته رفتم مسافرت براتون سوغات خريدم ولي چون اون سري گفتيد اينجا چيزي براتون نيارم(همون كه واسم كارت هديه اورده بود!!!!!!)نياوردم توروخدا يه دفه بيايد شركتم بهتون بدمش يا بيارم اينجا
اون جاي خالي منو ببينه ميتركه!!!!!!!
هنوزم دارم گريه ميكنم
امروز كه هول و ولاي اينو داشتيم چي ميخاد بشه به همكارم گفته بودم ما اينجا كارمون سخته ولي چون محيطش خوبه دوس دارم ميام
باباي من 30 سال واسه بانك كرده بود هر روز صبح ميگفت گور پدر بانك
ولي اون شعبه خيلي بچه بازي در ميارن
فكر كنيد من اينجا امتحان كه داشتم همكارام كاراي منو هم به دوش ميكشيدن تا من درسمو بخونم ولي اونجا ميگن چرا به فلاني بيشتر مرخصي دادي
چرا اون زودتر رفت
تازه اضافه كاريم هم نصف ميشه و اخر ماه هم هي ميفرستنمون اين شعبه و اون شعبه
دارم بد تصور نميكنم ولي شعبه اي كه توش بودم توپ بود ولي حالا به يه شعبه بد منتقل شدم
حالم بده خيلي بد
خدا بدجور گذاشت تو كاسه ام
شايد خيري توش باشه


۴ نظر:

عمو بهرام گفت...

سلام .
حالت خیلی بده - اینو از غلط نگارشی زیادت میشه فهمید .
بابت امروز من معذرت میخام -
مسافرت کاری هستم - گوشی بی شارِژ - شارژر نهی .
طولانی شد - اما معذرت نمیخاد - زور که نکردی بخونیم .

عمو بهرام گفت...

با این که :
هر وقت محیط کار و زندگیم عوض میشه ناراحت نیستم .
جایی که تا دیروز میگفتم به به امروز که ندارمش میگم خر میره اونجا؟
اما باز م میفهمم چی میگی .
تو چی میدونی - شاید یه مشتری خوشکل خوشتیپ مهندس عینهو خودم اونجا ...

عمو بهرام گفت...

راستی عمو - بلاگفا 2 -3 روزه سر کارم گذاشته - میگه چند دقیقه صبر کن .
میخام همسایت بشم .
شعبه 2 عمو بهرام - به زودی .
یه اسم خوب میخام .
taeess یعنی چی ؟

عمو بهرام گفت...

من به جا همه نزر میدم .
یکی پیدا نشد تولد وبلاگ ما رو تبریک بگه . اینم شد روزگار ؟
دارم فکر میکنم اسم شعبه 2 :
روده ی راست - راستا - راست آ - ....
خودم به جای تو میگم : "بهرام تو آدم نمیشییییییییییییی"