۸ شهریور ۱۳۹۱

فک نمیکنم کسی شب قبل خاستگاریش اینقد جون بکنه که من امروز کندم
دست تنها تمام خونه رو تمیز کردم مبل ها رو جابجا کردم گردگیری و تمیز کردن بماند
الان بشدت کمرم درد میکنه
ژله درست کردم ریختم تو این لیوانای بلند تا فردا وقتی اومدن روش بستنی بریزم و چیپس شکلات بریزم
کارای خودم مونده
بده که استرس داشته باشی مامان بابات چی میگن
انتخاب واسه اینده خیلی سخته

۵ شهریور ۱۳۹۱

از هفته پیش شروع شد سرحال و خندون بودیم و بحث رسید به مقایسه ما و بچه های همسایه های سابقمون تو مشهد
خنده من و افتخار که وضعیت ما از اونا بهتر شد
سرپایین و نگاههای سرافکنده اونا
بحث با بغض و گریه من تموم شد
دلم شکسته بود و به خودم حق میدادم این بار این من نباشم که میبخشم
ولی فرداش سعی کردم عادی باشم
ولی یه چی تو دلم شکست
بییشتر اوقات تو اتاقمم و غذام خیلی خیلی کم شده و دیگه سرحال نیستم
محمد پنجشنبه میاد خونمون
اگه اسمون به زمین نیاد و مشکلی پیش نیاد
نگرانیم مضاعف شده
رابطه خراب الان من و باباو مامانم به ضرر محمد میشه
نمیتونم جو رو واسش اروم کنم
رفتارها و نگرانی های مامان بابا رو نمیتونم کم کنم
عصبیم و احساس میکنم تحت فشارم
صرم کم شده و بی حوصله ام
یکم ارامش خیال میخام

۲۱ مرداد ۱۳۹۱

افراد ضعیف افراد نفرت انگیزین
از اون جهت که عقده ها حقارتشون رو سر زیر دستا و ضعیفترها در میارن

۲۰ مرداد ۱۳۹۱

به سلامتی مادری که بخاطر پسر از همه دنیا طلبکارش، که خیلی وقت بود خونش پیدا نمیشد،سنگ تموم گذاشت و یه عالمه غذایی که پسره ناخلف دوس داشت درست کرد تا شاید پسره ادم شد و قدر دونست
نه حتی توقع این نتیجه رو نداشت درس کرد تا پسرش بعدها یادش بیافته و قدر بدونه

۱۹ مرداد ۱۳۹۱

این روزا درگیرم
از یه طرف استرس شروع دارم و از یه طرف باید پاسخگو ابهام ها و ترسها و خیالبافی های منفی مامانم باشم و هر چند روز یکبار دوباره توضیح بدم
از یه طرفم هم حواسم باشه که به محمد فشار نیاد
خب بالاخره اسمشو گفتم خیلی فک کردم چی بناممش تو وبلاگم ولی هیچی مث اسمش نیس
خیلی از نگرانیام بابت خود محمد نیس نگرانی هایی که نسبت به انجام این عمل دارم
تو این اوضاع بلبشو و خرتوخر مملکت ریسکش خیلی خیلی بالاست
مامانم هر دفه که بحثش میشه حرفایی میزنه که مغزم سوت میکشه حق داره نگرانه خیلی زیاد و خیلی جاها حقم داره هنوز ندیدتش و نگران من بخاطر احساساتم تصمیم گرفتم و از طرفی راه حلی نداره
هر روز لیست خاستگار واسم جور میکنه
پسر فلانی استرالیاست گفته میخایم بیایم
پسر فلان خانم تو شرکت کار مکینه میشناسسیمشون چی بگم بهشون؟
فلانی و فلانی!!!!!
مامان به بابا گفته ولی فلن من رودر رو با بابام حرف نزدم
جالب بود واسم که مامان وقتی موضوع خاستگاری بقیه رو گفته بابام گفته به مرجان نگو بزار اول این پسره بیاد ببینیمش سرش به تنش می ارزه بعدن!!
در جریان هستین که مامانم اصلن نیومد به من نگف
بازم زیاده گویی کردم
خاستم دغدغه هامو بنویسم
باهم مچ هستیم ولی نگران بعضی از چیزا هستم
محمد یه خوبی خیلی بزرگ داره میشه رک باهاش حرف زد و راحت بود و جنبه شنیدن داره و سواستفاده نمیکنه و مشتاقه که تو روند بهتر شدن بیافته
خیلیا هستن که میگن من همینم و عوض نمیشم ولی این خوبی رو محمد داره که اگه ایراد منطقی بگیرم درستش کنه و یا کمک بگیره
نگرانم و اون بی دغدغه ای دوس دختر دوس پسری رو ندارم
مدام فکر میکنم و سبک و سنگین میکنم
شروع زندگی تازه دلهره اوره