۱ مرداد ۱۳۸۹

شب چند بار از خواب پريدم و تو تخت نشستم و فكر ميكردم ايا قضيه عوض شدن شعبه خواب بوده؟
نزديكاي صبح يه صداي پرپر زدني به گوشم ميرسيد و نميزاشت بخوابم اول فكر كردم سوسكه و بيرون پنجره استولي بعد فهميدم اون پروانه اي كه فكر ميكردم مرده و انداخته بودمش تو سطل اشغال زنده است و لاي پوست تي تاپ گير كرده(الان كلي تشابه بين وضعيت خودم و اون پروانه پيدا كردم)اخرش سطل اشغال رو گذاشتم بيرون.نميدونم تونست در بره يا نه
ديگه خوابم نميبرد
نشستم به حلاجي كردن قضيه
رييسم الان اصفهانه و وقتي برگرده اب ها از اسياب افتاده
همكارام درسته كه اول هي ميگن جاي فلاني خالي وبعدش عادت ميكنن
اين منم كه با محيط جديد و ادماش و مشترياش بايد عذاب بكشم
دقيقا الان حس كسيو كه مرده درك ميكنم
زندگي بقيه جريان داره و اين فقط به شخص تو مربوط ميشه
هرچقدرم ادم دور و برت باشه و دوست داشته باشه باز اين تويي كه بايد با قضيه مواجه بشي
درس مثل اينكه سرطان گرفته باشي
درد و رنجشو فقط خودت ميكشي
اينكه اون دختره الان داره با دمش گردوميشكنه كه داره مياد اين شعبه حرصمو در مياره
بچه هاي اون شعبه بارها گفته بودن خوش به حال شما به خاطر رييسي كه داريد
به طرز خيلي بدجنسانه اي و بدون عذاب وجدان دارم ارزو ميكنم ايشالا پول كم بياره هي،هي دعواش بشه با مشتريا
با همكارا كنار نياد و بالاخره از اون شعبه بندازنش بيرون
كاري به اين ندارم كه عملي نيس و نبايد ارزوي بد واسه كسي بكنم ولي اينجوري دلم خنك ميشه
عوضي سليطه
كاش ميتونستم منم مث اون سليطه بازي در بيارم تا رييس اينجا بگه منم نميخاد!!!!
مرده شورشو ببرن كه ريد بالاي زندگيم
يه جمعه داشتم تا بتونم تا لنگ ظهر بخوابم كه اونم به زور 2 تا قرص كدئين تا 8 خوابيدم
زندگي ادامه داره ولي خيلي غمگينم
يه حالت بدي دارم كه نميتونم توصيفش نم
چشام باز نميشه از بس گريه كردمو قيافه ام شبيه گودزيلا شده بس كه باد كرده
ديشب خودمو بغل كردم و به خودم دلداري ميدم
دوس ندارم فردا بشه
فكر اينكه بايد فردا برم اونجا و ديگه شعبه دوست داشنتي خودم نميرم باعث ميشه تو چشام اشك جمع بشه
نميدونيد چه عذابي دارم ميكشم
كاش مشد فردا نشه و فردا نرفت
هنوز باورم نميشه كه حكم زدن به اسم من
خدايا مرسي كه دهنمو سرويس كردي

هیچ نظری موجود نیست: