نميدونم چرا به اين اندازه سگ شدم
با مشتري ها خوب برخورد ميكنما ولي خونه از سگ بدترم
اصلا رفتارم واسم قابل كنترل نيس
فقط دوس دارم تو خودم باشم و كسي كاري به كارم نداشته باشه و حتي هيچكس رو نبينم
يه مرگيم هست ميدونم.
سر ايستگاه به دلاله گفتم قضيه ديروز رو.يهو نگاه كردم ديدم همه راننده هاي توي صف دورمون جمع شدن.توقع نداشتن يه دختر اعتراض كنه گرچه منظورمو بد فهميد و زنگيد به اون رانندهه كه تو مسافرو بين راه پياده كردي و ته دلم ميترسم يا بهتر بگم اعصاب كش اومدن اين ماجرا رو ندارم ولي خوب وايسادم.يه دلم ميگه اصلا موضوع مهم نبود و ميتونستي به روي خودت نياري ولي يه دلم ميگه بايد واسه وقتت ارزش قايل ميشدن و حداقل بهت ميگفتن و يه دل ديگه ام ميگه اعصابت از جاي ديگه خورد بود سر اين موضوع خالي كردي هرچند اگه راننده عذرخواهي ميكرد تموم ميشد ولي اون منت هم گذاشت.
گرچه خشممو ابراز كردم و براي خودم شخصيت قايل شدم ولي حس خوبي ندارم.
با مشتري ها خوب برخورد ميكنما ولي خونه از سگ بدترم
اصلا رفتارم واسم قابل كنترل نيس
فقط دوس دارم تو خودم باشم و كسي كاري به كارم نداشته باشه و حتي هيچكس رو نبينم
يه مرگيم هست ميدونم.
سر ايستگاه به دلاله گفتم قضيه ديروز رو.يهو نگاه كردم ديدم همه راننده هاي توي صف دورمون جمع شدن.توقع نداشتن يه دختر اعتراض كنه گرچه منظورمو بد فهميد و زنگيد به اون رانندهه كه تو مسافرو بين راه پياده كردي و ته دلم ميترسم يا بهتر بگم اعصاب كش اومدن اين ماجرا رو ندارم ولي خوب وايسادم.يه دلم ميگه اصلا موضوع مهم نبود و ميتونستي به روي خودت نياري ولي يه دلم ميگه بايد واسه وقتت ارزش قايل ميشدن و حداقل بهت ميگفتن و يه دل ديگه ام ميگه اعصابت از جاي ديگه خورد بود سر اين موضوع خالي كردي هرچند اگه راننده عذرخواهي ميكرد تموم ميشد ولي اون منت هم گذاشت.
گرچه خشممو ابراز كردم و براي خودم شخصيت قايل شدم ولي حس خوبي ندارم.
۵ نظر:
گاهی وقتا آدم بدجوری به پاچهگیری میافته... خودم هم خیلی وقتا اینطوری شدم!
جالب اینجاست که مواقعی که قبلش به این مسئله فکر کردم که موضوع رو چطوری با طرف مطرح کنم که تاثیرگزاری بیشتری داشته باشه! میتونم بگم بالای 90% بیخیال قضیه شدم و به نثار کردن فحشی خودم رو راضی کردم...
من مسل کاکی فکر نمیکنم !
باید خودتو خالی کنی .
همین اتفاقات کوچولو و ناراحتی کم روی هم جمع میشن .
یه جا میترکی که جاش نیس .
اسمش خونه هست .
یه فکر هست که هروقت میکردم با خانوادم خوش اخلاق میشدم .!!!
شاید جالب نباشه .
فکر این که همه یه روزی میمیرن و اونها هم .
شاید فردا - شاید دیر باشه - یادت باشه پدر من هیچ بیماری نداشت و یه لحظه ... تکرار میکنم هیچ بیماری .
زیاد حرف زدم . اما لازمته .
همیشه دوستت دارم عمو
شروع اعتماد به نفس : حقت رو بگیر .
بعدش : حتا اگر یکم حق باهاته بگیرش .
گام سوم : بهتره یاد بگیری حق دیگران رو هم بگیری .
و اما چهار : حالا آدم باش . ساکت . شنونده باش .
پنج : وقتی یکی چیزی بهت گفت بدون میتونی ج بدی اما توی شخصیتت نیس .
شش : کسی که به تو متلک میگه یه چیزی از تو کمتر داره و کمبودش رو میخاد جبران کنه . پس تو خیلی گلی .
هفت : پررو باش .
اینا هفت روز مختلف زندگیته که باید به ترتیب بری جلو .
میدونی ک هم با کارگر هم ریس ادارات هم مهندسین گرام سر و کار دارم .
همه خر میشن .
با زبون - پررویی - فش دادن .
چون هرکی توی یه مرحله خاصی از این هفت گامه .
به نظر من كه كاري خيلي خوبي كردي
دمت گرم لوتي بزن زنگ بچه دي:
یادم رفت اینو بگم :
کرده ی پشیمان - به ز ناکرده ی پشیمان .
ارسال یک نظر