۱۵ شهریور ۱۳۸۹

ديگه خوب نيستم

احساس ميكنم توي يه برهوت دست و پا ميزنم
هر روز صبح نا اميدتر و خسته تر از صبح قبل بلند ميشم
هر روز كسل تر و افسرده تر برميگردم خونه
تو سكوت ناهار ميخورم و يا شايد دو كلوم با مامان حرف ميزنم و بعد ميرم تو اتاقم
يه كم توي نت ميچرخم و بعد ميخابم!!!
خواب هاي وحشتناكي كه فقط خستگيمو بيشتر ميكنه
كه مدام توش در حال دويدن و فرار باشي
كه وقتي بيدار ميشي احساس ميكني تمام ماهيچه هات درد ميكنن
يادم نمياد كي احساس خوبي نسبت به خودم داشتم؟
نميدونم اخرين بار كي بود كه شاد بودم
قبلن ها كه توي شعبه خودم بودم سر كار حس خوبي بود
لااقل لذت ميبردم از كارم
بگو بخند هم داشتيم
ولي اينجا اخر وقت رييس موضوعي پيدا ميكنه كه اعصابتو بهم بريزه
ميرم خونه ريحان و اونجا سر به سر بابا و مامان و داداشش ميزارم و ميخندم
فارق از اينكه الان اين حرف به يكي بر ميخوره
فارق از اينكه بابام دماغمو ميسوزونه
خونه برج زهرمارم
ميخاستم يه پست در مورد مامان و بابا بنويسم ولي حوصله نكردم
هيچ تفريحي ندارم
هيچ ارامشي ندارم
هيچ اميدي ندارم
خودم حس ميكنم افسرده شدم
خودم ميدونم كه بايد جلوي اين حس رو بگيرم ولي نميتونم
هيچ كاري نميكنم
سركار لااقل سعي ميكنم بداخلاق نباشم
ولي خستم
خيلي خسته
يادم نمياد كي از زندگي راضي بودم
كي خوشحال بودم
كي برنامه داشتم
روزمرگي بدتر از هميشه بهم فشار مياره
و ميل انجام هيچكاري رو ندارم
يكي زا دوستام ميگه كي تو خوبي؟همش يا خسته اي يا خوابت مياد و اعصاب نداري
راست ميگه
خيلي وقته كه ديگه خوب نيستم
خيلي وقته ديگه انگيزه ندارم
خيلي وقته....بريدم



بعدن نوشت:لاي نخ كش دوهزاري يه بسته هزاري يعني 100 هزار توومن كمه
معاون بيشعورمون بر ميگرده به همكارم پيش من دوبار ميگه:
تا حالا اين موردي اينجا نداشتيم
عوضي اشغال منظورش اين بوده كه نكنه من خودم برداشتم و ميخاست 100 تومن رو بزاره گردن من!!!
خداروشكر رييس و پول رسانا قبول كردن كه عوض كنن پولو
اون مشتريم كه گفتم اون شعبه عاشم شده پاشده اومده اين شعبه منو ببينه
ميگه ميشه شمارتو بهم بدي
اخه خجالت هم خوب چيزه 50 سالشه!!!!
ميگم نه لزومي ميبنم و نه كار درستيه
من دوس ندارم روابط كاريمو به روابط خصوصيم كشيده بشه
بازم برميگرده ميگه از سفرهايي كه رفتم واستون سوغاتي خريدم كي بهتون بدم!!!!
ميگه بازم ميام اينجا ببينمتون
ميخام هر وقت شد بزنگم بهش شرو بكنم حوصله نگاهها و پچ پچ هاي مسخره رو ندارم
اعصابم به هم ريخته بود به هم ريخته تر شد

۵ نظر:

عمو بهرام گفت...

motaad ?
chete ?
harchizi begi - hamoon mishi .
nagooooooo .
yeki do sal pish ham khod kam bini dashti .
to khooooooobi . hamishe .

عمو بهرام گفت...

biya ravand o ravashe neveshtan ro too web avaz kon .
shakhsi nabashe . mesle man .
shakhsi hast ama nokati ro migam ke ...
az tarake divar ham bekhand . ya na digaran ro bekhandoon

مرجان-درگیر دریا شدن- گفت...

منم خسته ام ... و بی عشق و بی عشق و بی عشق.... و فقط همین

عمو بهرام گفت...

salam , yadete welog blogfato . ? .
biirang
yeho yadesh oftadam . raftam oonja .
alan 3 ta web dari o 1 ja minevisi .
ye ja ro bokon chert o pert khoone . mesle man .

مرحان گفت...

عالی بـــــــــــــود