عادی مثل زندگی: كما

۱ تیر ۱۳۸۹

كما

همونجور كه حدس ميزدم جواب "نه" بود
كه نه بزرگ
به بزرگي يه بغض سنگين و اشكهايي كه جلوي ديدتو ميگيرن
فردا اخرين امتحان دوران تحصيلمو ميدم
خداروشكر كه قصد فوق ليسانس خوندن ندارم و به همين مهندسي راضيم
فردا بعد امتحان ميرم يه مسافرت 3 روزه
مسافرتي كه فك كنم خستگيمو بيشتر كنه
خيلي خسته ام
ديشب احساس تنهايي مفرط ميكردم
احساس بي كسي همراه با بيچارگي و ترحم
خواستم بيام نت ديدم Isp مربوطه اشتراكمو قطع كرده
وتي دسترسي به نت هم قطع ميشه تازه ميفهمي چقدر تنهايي
و چقدر از خودت دوري
چند هفته اي ميشه يه خواب اروم نداشتم
دلم ميخاد يك ماه تموم بخوابم
شايد رفتم تو كما!!!!!

۴ نظر:

سلمان گفت...: هوم
چی میشه گفت

فارق التحصیلیت هم مبارک
تعطیلات هم بهت خوش بگذره; سه‌شنبه, تیر ۰۱, ۱۳۸۹
عمو بهرام گفت...: "کما" که نه
اما توی "کمد" رفتن رو دوس دارم!
کال یو لی تر; چهارشنبه, تیر ۰۲, ۱۳۸۹
Morteza گفت...: میگذره ... من هم تجربه کرده ام ... امیدوارم سفر رفتی بهتر بشی ...; چهارشنبه, تیر ۰۲, ۱۳۸۹
عمو بهرام گفت...: 15.642.354 بار اومدم اما آپ نکردی هنوز ! - خوبی ؟; جمعه, تیر ۰۴, ۱۳۸۹

ارسال یک نظر