۲۵ خرداد ۱۳۸۹

ابروريزي

يك افتضاح وحشتناكي به وجود اومده كه دارم از ساعت 3 تا حالا به خودم فحش ميدم
ادم به اون احمقي نديدم
دختره خنگ بيشعور و خاله زنك
بحث نامرد بودن دو پست قبل كه يادتونه؟!!!!
پسره برداشته امروز بهم زنگ زده كه تو زنگ زدي شعبه ما و در مورد من پرس و جو كردي؟
حالا داشته باشيد بعد يه روز شلوغ و بعد بستن حساب ها، تازه رفتم بودم دستشويي و سر و صورتمو ميشستم و ميخاستم برم كلوچه وشير كاكائو بخورم  كه زنگيد
ميگه يكي زنگ زده گفته من بانك فلان(اسم بانك منو ميگه)شعبه فلان(شعبه مادر مون رو ميگه) و هم مسير فلاني هستم
ميگه ابرو و حيثيت واسم نزاشته
ميگم مگه من ديونه ام زنگ بزنم مشخصات خودمو بدم؟
ميگه من به كسي به جز شما شكم نميره
هنگ ميكنم
ميگم اخه من زنگ نزدم
نميدونم چه وضعيتي واسش پيش اومده
نميدونم تا چه حد افتضاح شده
دو هفته نميشه رفته شعبه جديد
حالا كاري ندارم كه حقش بوده و ميخاست زن داره از اين غلطا نكنه
ولي يه مسئله خصوصي بوده
زنگيدم به الهه بي شعور
ميگم تو چي گفتي؟ميگه هيچي گفتم از دوستم خواستگاري كرده
ميگم تمام اطلاعاتم دادي ديگه
ميگه نه به خدا
ميخام خفه اش كنم
اخه جو گير از كجا ميخاست بفهمه؟!!!!
بهش مسيج ميدم كه من حتي اسمتو ازت نپرسيدم(بماند خودم در اورده بودم اسمشو!)چرا بايد اينجوري ضايعت كنم؟
گوشيش خاموشه
خدا رحم كنه
كل اعصابمو به ريخت
خير سرم هفته ديگه امتحان دارم و فقط فوتبال ميبينم و تو نت ميچرخم تازه جمعه هم ميخام برم كوهنوردي
واي خدا،چه ابروريزي شده
چيكار كنم حالا؟؟؟؟؟

۱ نظر:

سلمان گفت...

قانون اثبات می شود :پی

بیخیال، دیگه اتفاقیه که افتاده و کاریش نمیشه کرد، صبر کن ببین چی پیش میاد. هرچی هم بیشتر بهش فکر کنی بیشتر اعصابت رو میریزه به هم.
اصلا بگیرش به اونجات