بیشتر از دوساله که المانم، دخترم چهار سالش شده وواقعا باور نمیکنم یه نفر بتونه اینقدر نان استاپ حرف بزنه
مهدتعطیله ودر شرف دیوانه شدنم از دستش
محمد لی اف شده و درگیر کار و مصاحبه وریجکت شدنه
من هنوز همون دختر قبلم که درگیر مشکل زبانم و سر هر چیز خودمروعذاب میدم
به مدت مشاورهمیرفتم وبهم میگفت دست از این همه عذاب دادن خودت بردار و بگو باشه من اصن زبان بلد نیستم ولی با همین بی زبانی تونستم دخترمو مهد بفرستم و از پس چالش هاش براومدم
عجیبه که چهل سالم شده وهنوز نمیدونم چیمیخام
امروز به این فکر میکردم خبلی سریعتر از اون چیزی که فکر میکنم میانسالی بهمنزدیکه وباید داستانهای بیشتریدر زندگیم بسازم که بتونم تو پیری بهش فکر کنم
هیجانات بیشتر ، ریسککردنای بیشتر
فلن بزرگترین چالش برای من بیرون رفتن از خونه است
احساس میکنم سگ سیاه افسردگی قشنگ رومنشسته وترجیح میدم بیستر وقتمو تو تخت و به اینترنت گردی بگذرونم
عجیبه که فقط میخونم حتا لایک همنمیزنم چه برسه بهنظر دادن
به محمد میگم تو واقعا بی نظیری
کدوم مردی وقتی این همه فشاز و استرس روشه و زنش همش خوابیده ،صبحا براش تو سینی صبونه حاضر میکنه و ساعت ۱۱ میخنده که ای بابا بازدیر اوردم میخاستم تو تخت بخوری
برای منی که وقتی دیر پا میشم استرس دعوا بچگیهام هنوز تو جونمه و با عذاب وجدان معذرت خواهی میکنم
اینقدر اینبشر خوبه که هر روز استرس از دست دادنشرو دارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر