محمد شرکته و من تو تخت ولو ام
داشت میرفت سر اینکه کدوممون اون یکی رو بیستر دوس داریم کل کل میکردیم
ده بار رفت و برگشت و هی همو بوسیدیم و فشار دادیم و خندیدیم
عاشقشم و عاشقمه
تا دلم همش دلهره این بود که یه روز از دستش بد و خوشبختیمون از بین بره
بیکار بودمﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﻪ ﻭﺑﻼ ﮔﻢ ﯾﻬﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ ﺯﺩ ﻭﻧوشته های قبلیمو خوندم
یادم اومد تو چه جهنمی بودم و چه عذابایی کشیدم چقدر نا امید بودم
چقدر تلخ بود هیشکی پشتم نبود و شادی رو فراموش کرده بودم
من و محمد هر دو واسه هم درمان بودیم و هردو باعث شدیم عذاب گذشته تموم شه هر دو پادزهر زندگی هم بودیم و الان قدر زندگی و شادیمونو میدونیم
بدون اغراق بهترینه
واقعن میگم کمترکسی رو دیدم اینقدر باشعورباشه گرچه شکست های سنگین زندگیش اونو اینقدر پخته کرده ولی واقعن تحسینش میکنم
۲۶ آبان ۱۳۹۳
خوشبختی
۲۸ بهمن ۱۳۹۲
زندگی ایده ال
محمد سرکاره و خونه عینهو شکم گاو ترکیده است ظرفا نشسته تو سینک و رو اپنه میز پر از خرت و پرت و کاغذ و رنگ و وسایلی که محمد میخاست باهاشون کادوی ولنتاین درس کنه و فقط قلباشو درس کرده و الان یه هفته اس که همیجور وسایل رومیزه بهش گفتم حالا که ما باهمیم چرا دوتا کادو درس کنیم یکی درس کنیم به نشونه تداوم عشقمون البته بیشترش یخاطر این این پیشنهاد رو دادم که خودم عرضه و سلیقه کادو درس کردن ندارم و بیشتر ایده و نظر میدم
زندگی ما بیشتر شبیه زندگی دوتا همخونه اس یا نهایتن دوس دختر دوس پسر نه زن و شوهر
هردومون عین هم هستیم مجالی پیدا کردیم خودمون باشیم هرچیزی رو هرجا خاستیم میزاریم خبری از غرغر های مامان و بابا و دیگران نیس کسی قرار نیس قضاوتمون کنه و ما راحت برای خودمون میخابیم و میخوریم و میریزیم و میپاشیم کتاب میخونیم و اینتر نت میریم و فیلم میبینیم و بستنی میخوریم و حرف میزنیم زندگی ایده الیه و هیچ وظیفه ای گردن هیچکدوممون نیس و هر دو ازادیم منتها شورشو در نمی اریم و جمعه ها روز تمیزیه و میشوریم و میسابیم و جارو میکشیم
در حدی که شب شنبه وقتی میخایم بخابیم به محمد میگم کمتر وول بخوره چون رو تختی رو تمیز کردیم و قشنگ زیر تشکش کردم وچروک نندازه و از زیر تشک در نیاد
محمد این دوماه رو 10ساعته کارکرد و بیشتر روزا سر کار بود و من به دلیل خردادی بودنم متناوبا بین افسردگی و سرحالی و درک کردن وضعیت و غر زدن و بغض کردن در رفت و امدم
دارم با مرجان درونم مداکره میکنم که ور کدبانوگریش پاشه و خونه رو تمیز کنه
پاشم برم ظرفا رو بشوووورم که اینا واسه فاطی تنبون نمیشه
زندگی ما بیشتر شبیه زندگی دوتا همخونه اس یا نهایتن دوس دختر دوس پسر نه زن و شوهر
هردومون عین هم هستیم مجالی پیدا کردیم خودمون باشیم هرچیزی رو هرجا خاستیم میزاریم خبری از غرغر های مامان و بابا و دیگران نیس کسی قرار نیس قضاوتمون کنه و ما راحت برای خودمون میخابیم و میخوریم و میریزیم و میپاشیم کتاب میخونیم و اینتر نت میریم و فیلم میبینیم و بستنی میخوریم و حرف میزنیم زندگی ایده الیه و هیچ وظیفه ای گردن هیچکدوممون نیس و هر دو ازادیم منتها شورشو در نمی اریم و جمعه ها روز تمیزیه و میشوریم و میسابیم و جارو میکشیم
در حدی که شب شنبه وقتی میخایم بخابیم به محمد میگم کمتر وول بخوره چون رو تختی رو تمیز کردیم و قشنگ زیر تشکش کردم وچروک نندازه و از زیر تشک در نیاد
محمد این دوماه رو 10ساعته کارکرد و بیشتر روزا سر کار بود و من به دلیل خردادی بودنم متناوبا بین افسردگی و سرحالی و درک کردن وضعیت و غر زدن و بغض کردن در رفت و امدم
دارم با مرجان درونم مداکره میکنم که ور کدبانوگریش پاشه و خونه رو تمیز کنه
پاشم برم ظرفا رو بشوووورم که اینا واسه فاطی تنبون نمیشه
اشتراک در:
پستها (Atom)