۶ آبان ۱۳۹۰

بارون

هوا بارونیه
سرده
دل مرده است
من مریضم
دوباره جراحی کردم و میترسم به بار سوم برسه
درد دارم
از ترس اینکه نکنه تو وقت بیچارگی دوباره به کسایی که خبرمو نگرفتن و پسم زدن مسسج ندم ،زدم همه شماره هاشونو پاک کردم
زل میزنم به لپ تاپم
چقد ارزوشو داشتم و از روز اول خریدش بی تفاوت بودم.
میرم تو سایتای پورنو
میخام شاید اون ادم بَدِه رو تو ذهنم بیدار کنم
فایده نداره
تمام رویاهام و خیال پردازیام خشک شدن
یاد حرف دوستم می افتم نکنه در باغ سیز نشون ادما میدی که اول برای شروع رابطه خیلی مصممن،بعدش پَسِت میزنن
راست میگه من یه ادم سست عنصر و سست اراده بیشتر نیستم که سریع پسرخاله میشه و وا میده
خیره میشم به گوشیم
تمام مسیجاشو پاک کردم
میخام بهش مسیج بدم و خودمو لوس کنم تا نازمو بکشه
یادم میاد تو پروسه ازدواجه و مسخره است تمام حرفا و قربون صدفه رفتنا
تو دلم فحشش میدم ک اخه نامرد تو که میگی دوسم داری چطو میتونی بری طرف کس دیگه؟
اون وقت میگم خفه شو از اول همین قرارو گذاشتین و تو هم بودی باید همین کارو میکردی
زنگ که میزنه با صدای شاد جوابشو میدم میخندم چون راه دور رفته و هنوز عادت نکرده و نامردی بود که دم رفتن بهم بزنم
هرچند نامردی نبود روز عمل بفهمم که داره زن میگیره
هنوز داره بارون میاد
عصر جمعه است
یه حفره بزرگ ایجاد شده که همه چیزمو تو خودش میکشه
هیچی واسم نمونده